دست نشاندگی یمن در زمان انوشیروان یکی از شاهزاده گان خاندان حمیر که در یمن سلطنت داشت به دربار ایران پناهنده شده برای استرداد تاج و تخت از دست رفته از انوشیروان استمداد کرد . توضیح آنکه در اوایل قرن ششم میلادی حبشی ها که مسیحی بودند یمن را تصرف کردند و سردار حبشی ابرهه که فتوحاتی کرده بود حکومت خود را در اینجا محکم نموده , کلیساهایی در صنعا بنا کرد . امپراتور روم از این اوضاع خوشنود و انوشیروان مکدر شد . این بود که انوشیروان از پناهنده شدن شاهزاده مزبور استفاده کرده وهرز نامی را با قشونی برای تصرف یمن فرستاد و این سردار از خلیج فارس تا یمن با بهره مندی پیش رفت و عدن را تصرف کرده , حبشی ها را از یمن براند (570م) پس از آن خانواده حمیر برقرار و دست نشانده و دست نشانده ایران گردید , وهرز و سپاهیان ایرانی در آنجا مانده با اهالی مخلوط شدند . چنانکه اعراب دوره اسلامی آنانرا ابناء مینامیدند . جنگ با ترکها ترکها پس از آنکه قسمتی از مملکت هیاطله به تصرف آنها در آمد قوی شدند و دیزابول خاقان ترکها سفیری در 567م , به دربار ایران فرستاد تا عهدنامه اتحادی فیمابین منعقد گردد . انوشیروان از این اقدام او سخت دلتنگ گردید و چندی بعد سفیر ترک مرد . ( تصور بر این است که انوشیروان او را زهر داده) در اثر این قضیه , خاقان ترکها غضبناک گردیده , سفیری به بیزانس فرستاد و سفیری نیز از قسطنطنیه نزد خاقان رفت (569م) و ضمنا ترکها بنای تاخت و تاز را در حدود ایران گذاشتند , ولیکن همین که سپاه ایران به طرف ترکستان رفت عقب نشستند . بعد چون دیزابول دید که در میدان جنگ نمی تواند با ایران طرف شود باز سفیری نزد امپراتور روم فرستاده , دولت روم شرقی را تحریک کرد که معاهده خود را با ایران نقض کند 571م . تحریکات خاقان ترک در دربار روم موثر افتاد , زیرا زمینه حاضر بود . توضیح آنکه امپراتور روم یوستن دوم از فتوحات انوشیروان در اطراف ایران سخت نگران شده بود و می ترسید که قوی شدن ایران موازنه را بر هم بزند و دیگر اینکه انوشیروان در این زمان 70 سال داشت و قیصر گمان میکرد که شاه ایران از جهت پیری فرماندهی را بر عهده نخواهد گرفت و لذا عمر جنگ کوتاه خواهد بود . بنابراین معاهده 562 م را شکست و قشون رومی نصیبین را محاصره کرد ( میل دولت روم را به داشتن ارمنستان و نیز گرجستان متوان یکی از این جهات دانست ) جنگ سوم با بیزانس شاه همین که از نقض معاهده و محاصره نصیبین آگاه شد برخلاف انتظار امپراتور روم , خود بشخصه فرماندهی را عهده دار گردید و با سرعت شگفت آوری از دجله گذشته , به کمک نصیبین شتافت . بعد لشگر روم را از آنجا رانده , تا دارا پیش رفت , و این شهر را محاصره نمود . در همان وقت یک سقون طیار مرکب از شش هزار سوار زبده به سرداری آذرمهان به سوریه حمله برد . این ستون اطراف انطاکیه را آتش زده و شهر آپاما را خراب کرده , برگشت و به اردوی ایران در زیر قلعه دارا ملحق شد (572م) در سال 573م قلعه دارا به تصرف لشگر ایران درآمد . توضیح اینکه علاوه بر آلات و ادوات محاصره که انوشیروان برای تصرف آن به کار برد , آب شهر را برگرداند و قلعه مجبور شد که تسلیم شود . سقوط دارا اثر عجیبی در دنیای آنروز کرد , زیرا این شهر , قلعه محکم رومی ها در شرق بود و تسخیر آن محال به نظر می آمد . بر اثر این فتح , یوستن دیگر نتوانست سلطنت کند . استعفا کرده , جای خود را به کنت تی بریوس داد و در این موقع فهمید که شیر پیر هنوز قوی و خطرناک بوده , امپراتور جدید پس از اینکه بر تخت نشست چاره را در این دید که به مدت یک سال قرار داد متارکه منعقد نماید . این متارکه را به چهل و پنجهزار سکه طلا خرید و مشغول جمع آوری لشگری از مردمان تازه نفس و قوی سواحل دانوب و رودرن گردید . ولی بعد از انقضای مدت متارکه , باز جرئت نکرد که جنگ را شروع کند و در نتیجه برای سه سال قرارداد را تجدید و قبول نمود که سالی سی هزار سکه به ایران بپردازد . پس از آن , انوشیروان به ارمنستان رفته , آن را مطیع نمود و بعد به ارمنستان روم داخل شد ه در آنجا از کورس سکایی که با عده زیادی از سک ها در خدمت قیصر روم بودند یک شکست جزئی خورد , ولی به زودی این شکست را جبران نمود . توضیح آنکه شبانه با مشعلهای افروخته به طرف اردوی روم حمله برده آن را شکست داد و پس از آن برای گذرانیدن زمستان به ایران مراجعت کرد در 576م . قشون رومی شکست فاحشی از انوشیروان خورد و در سالهای بعد طرفین مشغول جنگ بودند , بی آنکه نتیجه قطعی برای یکی از آنان حاصل شود . پس از آن انوشیروان که مورد حمله قشون روم واقع شده بود برای تعیه لوازم جنگ , از دجله گذشته به تیسفون وارد شد و بزودی درگذشت . خصال انوشیروان مورخین شرقی انوشیروان را بزرگترین شاه ایران قدیم دانسته اند . جهت آن معلوم است : شاهانی مانند کوروش و داریوش بزرگ از خاطرها فراموش شده بودند, ولی حالا که آشنایی با اوضاع ایران قدیم بیشتر است نمی توان انوشیروان را دارای این مقام دانست . اما در این که او بزرگترنی پادشاه ساسانی بوده است تردیدی نیست . به طور کلی تاریخ نشان میدهد که نادر است که شخصی صفات سرداری را با خصایص مملکت داری یکجا جمع کرده باشد . درباره انوشیروان نیز میتوان گفت که صفات و خصایص مزبور در او جمع بوده : او شاهی است عادل و سخت , جنگی و مدیر , سردار و سائس و این صفات او هویداست . در زمان او سلسله ساسانی به اوج عظمت خود رسید : امپراتوری های روم شکستها خوردند و غرامتها دادند . دولت هیاطله برای همیشه از صفحه روزگار نابود گردید . خزرهای شمالی تنبیه شدند . ترکهای آنطرف جیهون به جای خود نشستند . حبشی ها را از یمن راندند و این مملکت دست نشانده ایران گردید . از طرف دیگر اصلاحات او در امور داخلی ایران روح جدیدی به کالبد ایران دمید و ایرانی برای مرتبه اولی با علوم یونانی آشنا شد . این نکته نیز جالب توجه است که انوشیروان آخرین ستاره ای بود که در افق ایران باستان درخشید , چه ایرانی بعد از افول آن به واسطه خبط های جانشینهای او و جهات دیگر با سرعت رو به انحطاط رفت و دیری نگذشت که دولت اردشیر پاپکان منقرض گردید و از برای ایران تاریخ جدیدی شروع شد . بنابر این انوشیروان عادل آخرین شاهی است که عظمت ایران باستانی را در شخص خود مجسم کرده است . موافق روایات ایرانی , شخصی که به انوشیروان در اصلاحات مملکتی کمکهای گرانبهایی کرده بود , بوزرجمهر (بزرگ مهر) است . این شخص در ابتدا معلم هرمز پسر انوشیروان بود و چون شاه دانایی و لیاقت او را مشاهده کرد , او را به وزارت انتخاب نمود . در باب عقل و کفایت این وزیز حکایتهای زیاد گفته اند و نوشته اند که در این مختصر نمی گنجد . گویند بوزرجمهر در زمان خسروپرویز وبه امر او به قتل رسید .